شکرباشکایت

می گویی که ثروت پدرت آنقدر زیاد هست که بشود کشوری راخرید٬ اماکدام کشور؟


-"لوکزامبورگ"!


..به خیال خودت ماشین داری!گفته بودم که ما به آن می گوییم: لگن؛ آن هم از نوع قورباغه ای!


..آخ چرامثل گاوسرت را پایین می اندازی ووارداتاقم می شوی؟گاو خدا بیامرز ما که اینطور نبود٬مرا که می دید می گفت ما ما...!


..چقدر بلندحرف می زنی با آن صدای روح خراشت وچقدرزشت راه می روی باآن اندام قناست!کاش علاوه بر آن چهار زبانی که بلد بودی٬فارسی هم می دانستی تا حالیت می شد که سر خزینه نشسته ای خواهر!


..وحالادیگردیراست برای برگرداندن آب رفته به جوی٬ فقط خواستم از پدرت تشکر کنم بابت انتخاب اسمت٬ چه اسم با مسمایی داری "ان"!


بخش هایی از کتاب "از بن تا بن" بااندکی تصرف وتلخیص


ان(= Ann)

اشتباه

صاده. سادق. سریح. این واژگان را این روزها باید اینگونه نوشت تا معنی بدهند و شاید هزاران واژه دیگر را.  تا به آخر صادق٬ ساده و صریح خواهیم نوشت اما به قول زباندانان٬ "غلط مصطلح".

هیسسسسس

روزها در این گوشهٌ گوشم پچ پچ میکند و شبها مثل صدای سوتِ ممتدِ پایانِ برنامه های تلویزیون بی محابا زنگ میزند. گوشم را بگیرم بلندتر وز وز میکند. چشمم را میبندم٬ در هجومِ تاریکی٬ صدای  سوتِ وحشتناکِ یک قطار در اعماقِ تونل را٬ چون پتکی با شدت به سقف جمجمه ام می کوبد.

 بیمارت می کند این همه٬ این هجمه٬ این سوت و این پچ پچ. از آدمها همین پچ پچ مانده است. از زندگی صدای سوت. از کلمه به نجوا گذشتیم و از موسیقی به سوت رسیدیم. پایانِ کار٬ زندگیست در سکوتِ مرگ.

تولد!!!!!

امروز تولد ابراهیم عضو فعال و بانی و مدیر لایق این وبلاگ بود. متاسفانه امسال نخواست که کیک تولد بده اما به هر جا داره که من از طرف خودم و سایر اعضای 4PE سالروز تولد آقا ابی آقا رو بهش تبریک و شادباش عرض کنیم.  


Custom Birthday Card

گرداب

دیگر آن آدم قبلی نبود.پژمرده بود. سنبل الطیب و گل گاو زبان هم سردرد هایش را تسکین نمی داد.با گرفتن مرخصی ساعتی زود از محل کار می رفت. مصرف شاخه های نورش تصاعدی بالا رفته بود.برای توصیف او نمی توانم یک عبارت جامع گیر بیاورم.غم لعنتی چشمهایش با من حرف می زد.می گفت عمر انسان را می ربایند و می روند.رخنه می کنند در وجود تو ، و در نیمه راه ناگهان –همان جایی که نباید- ناپدید می شوند.چشمانش را که می بست هیچ حقیقت صریحی را نمی شد از رخش دریافت.نیازی نبود تکرار کند:"به خدا قسم از همشون متنفرم،از یکی یکیشون...". از من موسیقی می خواست تا با آن درد این خوره ای که به جانش افتاده بود را تحمل کند."ماهور" و"یادگار دوست" را به او دادم.گرفت و سر در گریبان خود فرو برد و رفت.ای پدر این "شکست عشقی" بسوزد که اینگونه آدم را حرام می کند.اما من به او امیدوارم .مطمئنم با توجه به سماجت ذاتی که دارد،بعد از یک هفته چهره عبوس و غمزده و خشکش بازمی شودو دوباره از اول با یک سیم کارت جدید(ایرانسل)شروع می کند.

یاران ره عشق منزل ندارد                           این بحر مواج ساحل ندارد

برف

اولین برف زمستونی رو هم دیدیم. آبشار روبروی اتاقم دوباره پرآب شده. کلی مونده تا برفای بالا سرش آب بشن. فکر نکنم دیگه به این زودی ها خشک شه

      

تبادل نظر

بخشی از مذاکرات بسیار جدی بین دو مهندس را در اینجا ببینید

جام رمضان

ماه رمضان  ویژگیهای خاص  خودش را دارد:

حلیم ،آش رشته،بوی  کالباس و الویه(کمیته بحران)،ربنا،زولوبیا، شب احیا، چشمای قرمزو پف آلود،سریالهای خنک،دیدن فک و فامیل به بهانه افطاری و "جام رمضان".

پس از قرعه کشی و قرار گرفتن تیم ما در گروه مرگ نوبت به انتخاب نفرات رسید. در ابتدا کادر فنی به علت بی انظباطی و عدم حضور مستمراینجانب در تمرینات ، ارزشهای اخلاقی را بر قابلیت های فردی مرجح دانسته و بنده را از تیم خط زدند. اما بار دیگر دست تقدیر دست مرا گرفت و اتوبوس جهانگردی اینبار از روی علی براتی(مدافع یارکوب و بازیکن فیکس) عبور کرد و او مجبور شد در بحبوحه بازیها برای مدت یک هفته به نوروز برود.بازیکن جایگزین براتی که تازه هم به جرگه متاهلین پیوسته بود در بازی تدارکاتی عملکرد ضعیفی داشت به نحویکه قادر به دویدن 20 متر هم نبود و اینگونه شد که افتخار پوشیدن پیراهن مدیریت نصیب من گردید.

ایندوره از مسابقات در سطح بسیار بالایی برگزار شد و تیمها با تمام قوا در اون شرکت کرده بودند به گونه ای که تمام بازیها یی که ما در آن بودیم حکم فینال زودرس را داشت و تیمها با انگیزه بسیار بالایی جلو ما ظاهر می شدند.بازی اول مقابل تیم اکتشاف (قهرمان دوره قبل) بود. در این بازی ما تیم  برتر بودیم ولی از آنجاییکه تیم ما را جادو کرده بودند 3-0  باختیم.تنها موقعیت ما شوت سرکش اینجانب بود که با فاصله میلی متری(حدود 7000میلی متر) از کنار در وازه به بیرون رفت.

بازی دوم با  R&D  بود. از این بازی بود که تیم ما مثل ایتالیا (مخصوصا در دفاع) بازی می کرد یعنی اول یکی دو گل دریافت می کرد وبعد با هزار بد بختی این گلها را جبران می شد. در نیمه اول 2 گل خوردیم ولی در دقایق پایانی بازی بود که طوفان حملات ما وزیدن گرفت و طی 5 دقیقه 3 گل زدیم.در این بازی تورج با یک گل،یک پاس گل، یک کارت زرد(کل کل با داور)و 2 تا ساق پا ستاره میدان بود.

بازی بعدی با امور کارکنان بود که بدون اطلاع نیم ساعت زود تر شروع شد.من تا رسیدم دیدم 2 تا گل خوردیم. دوباره طوفان شروع شد،شهرام توپ رو دزدید و یک پاس رو به جلو انداخت وتورج هم عین یک جوان 28 ساله به سمت توپ یورش برد(البته از اثرات Red Bull هم نباید غافل بود) و با دروازه بان تک به تک شد. من با توجه به سابقه  تورج انتظار یک شوت سهمگین را داشتم ولی او دروازه بان را هم دریبل کرد و پس از به ثمر رساندن گل به علت اندازه حرکت بالا(mv) و بریدن ترمز با یک ملق به کار خود پایان داد.2 دقیقه بعد باز شهرام توپ را دزدید وگل رو هم خودش زد و از طرفAFC به عنوان بازیکن برتر میدان شناخته شد.با این نتایج ما به دور بعد صعود کرده و حریف پژوهشگاه شدیم.

بازی با پژوهشگاه بسیار طوفانی آغاز شد بطوریکه در 5 دقیقه اول 3 گل خوردیم,  و در این لحظه بود که هر 4 بازیکن تیم می خواستند تعویض شوند. البته من وارد جزییات چگونه گل خوردن و مقصر آن نمی شوم چون در غیر اینصورت احتمال مامور خدمت شدن در آغاجاری زیاد خواهدبود.در نیمه دوم موتور گلزنی تیم روشن شد ولی پس از زدن یک گل دوباره خاموش شد . بازی 3-1 مساوی به پایان رسید  و پرونده ما تا سال دیگر بسته شد.

 

حاشیه:

-         علی براتی که به عنوان تماشاچی به سالن آمده بود جوری به من- که لباس و کفشی را که می بایست مال او باشد پوشیده بودم- نگاه می کرد گویی که ارث و میراث  آبا و اجدادیش را بالا کشیدم.

-         شهرام به جز مواقعی که بد بازی می کرد(ترشی زیاد خورده بود یا ساعت 8 شب تازه از خواب بیدار شده بود) عملکرد خوبی از خود به نمایش گذاشت.

-         ابراهیم به عنوان یک تماشاگر تیفوسی و وفادار در اکثر بازی ها حاضر بود که این حضور دلگرمی خاصی به بازیکنان هر دو تیم می بخشید.

 

 

 

آیا می دانید که:

دیو به معنی خدا در نزد هندواروپایی ها بوده است و می باشد؛ اما،در ایران هم زمان با آغاز دوره مزدسنی (دین پیامبر ایرانی،زرتشت،) رهبران مذهب نوین این خدایان باستان هندواروپایی را نشان شرک واهریمن تصویر کردند.با توجه به این که در هندوستان این تغییر دین پیش نیامد خدایان باستان همچونان محترم شمرده شده اند که بزرگ ترین این خدایان، ایندیرا می باشد.برخی ریشه نام مازندران را آمیخته‌ای از ماز به معنی بزرگ و نیز میانه ،ایندیرا و ان پسوند مکان حدس زده‌اند و در نتیجه مازیندیران را به معنی جایگاه دیو بزرگ ،ایندیرا، می دانند. گواه آن را هم این موضوع شاهنامه دانسته‌اند که در آن از مازندران به عنوان جایگاه دیو سفید نام برده است و نیز ایندیرا را کوهی دانسته است در میانه این سرزمین. بر پایه همین موضوع ملک الشعراءبهار بیت زیر را سروده است:

ای دیو سپید پای در بند            ای گنبد گیتی ای دماوند

دراین دنیای پراز بی عدالتی، زمان تنها سرمایه ای است که به مقدار برابر بین همه تقسیم شده و۲۴ ساعت یکی از ۲۴ ساعت دیگری بیشتر نیست!

متفرقه

یه دانشجوی دکترا از اندونزی اینجا هست که خیلی مسلمونه. این آقا یه پسر داره. وقتی اسم پسرشو بهم گفت شاخ درآوردم. اسم پسرش گذاشته علی ربانی هاشمی رفسنجانی. کلی حال کردم از اینکه ملت اینقدر با ایران حال می کنن.

دیشب با چند تا از بچه های ایرونی رفتیم یه رستوران ایرانی. صاحبش مثه اینکه یه ۲۰ سالی از ایرون اومده بیرون. یک جکای یخی می گفت که من همش یاد دوست خوبمون آقای ه. می افتادم. یه جکش این بود که اصفهانیه به بچش می گه همیشه سرپایین راه برو تا لباست کمتر چرک شه تا اینکه پول پودر و ماشین کمتر بشه.

ماه رمضون هم ماه رمضونای قدیم. یاد کمیته بحران بخیر.

انگلیسی تر از انگلیسی

همکارهای من دراینجا وقتی می خواهندانگلیسی صحبت کنند اسامی خاص را هم ترجمه می کنند.مثلا میشاییل(Michael) را مایکل می گویند. دقیقا مثل این است که شمااسمتان یحیی باشدوبگویید من جان(John) هستم !!!

شاید همه میدانیم

 احتمالا شما هم هر از چند گاهی آف هایی دریافت میکنید که در آنها دعایی نوشته اند و از شما میخواهند که آن را برای مثلا 20 نفر دیگر یا همه لیستتان بفرستید تا اینکه شب خبر خوبی بشنوید یا اگر نفرستید خبر بدی خواهید شنید. همچنین ایمیل هایی هم فرستاده میشود که یاهو در حال بستن آی دی های غیر فعال است و این نامه را اگر به دوستانتان فُروارد نکنید ایمیلتان بسته خواهد شد. امیدوارم شما از آن دسته نباشید که به این کارهها عمل میکنید چون این نامه ها یا آف ها در حقیقت یک سرکار گذاشتن ساده است که البته در بعضی موارد مثل مورد یاهو باعث ترافیک و اشغال پهنای باندی میشود که معمولا سرویس دهنده ایمیل را دچار زحمت و مشکل مینماید.

 9 یا 10 سالم بیشتر نبود که در حرم امام رضا با خانواده خودمان و عمویم نشسته بودیم که یک مرتبه دیدم پسر عموی بزرگترم به دنبال کاغذ و قلم میگردد چون نامه دعاگونه ای را خوانده بود که به او میگفت باید 10 بار از روی دعا بنویسد و در هر نوشته هم از 10 نفر دیگر بخواهد که بنویسند. چند سال بعد باز در مجلس ختم یکی از دوستان دعای دیگری نوشته بودند و این بار خواسته بودند که تکثیر شود ( فتوکپی). عقوبت انجام ندادن هم مرگ یکی از نزدیکان یا بیماری سخت در آینده بود. به هر حال در سرزمینی که خرافه تا بالاترین مقامات مملکتی و  دینی نفوذ کرده و وسیله و ابزار بهره برداری به نفع خود گردیده است فکر نکنم این چند تا آف یا ایمیل که بعضی وقتها از طرف دوستانی میرسد که تحصیلات  دانشگاهی دارند زیاد نگران کننده باشد.

 

این پست را برای 100 نفر دیگر آف بگذارید تا 3 آرزوی شما بر آورده شود

آگهی ترحیم ۲

هوالباقی

 

دلم را از غمت "لوچی" شکستی          تمام رشته ها از هم گسستی

یقین دارم که در باغ  بهشتی                کنار "هایده" اکنون نشستی

بدینوسیله در گذشت مرحوم مغفور پرزور، خواننده تنور، لوچیانو پاواروتی (بزرگ خاندان اپرا) را به اطلاع  کلیه دوستان و آشنایان محترم می رساند.به همین مناسبت مجلس بزرگداشتی در کلیسای جامع شهر مودنا واقع در میدان پیاتزا با مداحی حاج "آندره بوچلی" برگذار می گردد.ضمنا مجلس هفت آن مرحوم نیز کنار مزار متوفی در گورستان رانگونه مونتاله با سخنرانی کشیش بنیتو کوچی بر پا خواهد شد.حضور شما سروران گرامی باعث شادی آن مرحوم و تسلی روح بازماندگان خواهد بود.

خانواده های:

پاواروتی –پرودی –کابایوانسکا-دیون –مارتین –کری –جان –استرایسند –ریچی -سیناترا-کلاپتون –دومنیگو-کارراس -بلوچی –دلگارچی -آنجلوتی – تورناتوره –لیپی –پربونی –موریکونه –والونته –چیپولینی –پالیوکا -کاپلو(حجازی)-تراپاتونی –مارچجیانی –دولیسکانی -مالدینی -غریبعلی بنی

صبا، گم شده ای که هرگز نیافتمش!

راستی یه کوچولو از پست قبلی رو فراموش کرده بودم و آن اینکه:

قرار بود نیما و صبا علیزاده به همراه پدر هنرنمایی کنند و چند روز قبلش هم علیرضا به من گفته بود که پسر و دختر علیزاده هم خواهد بود و من این موضوع رو بع یاد داشتم. روز کنسرت از همون ابتدا حواسم بود که این دو تا خواهر و برادر رو شناسایی کنم و ببینم آیا کارشون قابل قبول هست یا نه! نیما رو که رباب می نواخت از همون ابتدا پیدا کردم ولی صبا که قرار بود کمانچه بنوازد رو شک داشتم، چون یه دختر کمانچه نوازی تو گروه بود ولی اصلا در اندازه و کلاس کار علیزاده ها نبود! می موند یه کمانچه نواز دیگر که او هم پسر بود. خلاصه با کلی سوال توی ذهنم که آیا مشکلی برای صبا پیش اومده، آیا ....... کنسرت رو به پایان رسوندم. فرداش تو یه مقاله ای خوندم که صبا نیز تو برنامه حضور داشت و او کسی نبود جز پسر کمانچه نواز.

آوازش هم در حد نوازنده ها نبود!