کنسرت کامکارها

جمعه هفته قبل، با علیرضا و علیرضا آزادگان رفتیم کنسرت کامکارها. افراد مشهوری اومده بودند من جمله آقای علی نصیریان. هر کی ایشونو می دید، براش دولا راست می شد. اونجا بود که این شعر در من تداعی شد که می گه:
توانا بود هر که دانا بود هنر برتر از گوهر آمد پدید. (همیشه از خوشنویسی کردن این تکه دومی در دوران مدرسه بدم می اومد)
چندتا بازیکن فوتبال هم داخل سالن حضور داشتن که ملت کلی باهاشون گرم گرفته بودند. علیرضا هم برای اینکه شناخته نشه سرشو پایین انداخته بود که نکنه خدای نکرده خبرنگاری اونو شناسایی کنه و بخواد باهاش مصاحبه داشته باشه.
کنسرت با تقریبا نیم ساعت تاخیر شروع شد. بگذریم از اینکه بخاطر عدم هماهنگی که صورت گرفته بود بعضی ها مجبور شدن روی پله ها بشینن و برنامه رو نگاه کنن.
کامکارها همشون بودند. پشنگ، بیژن، قشنگ، ارژنگ، ارسلان، اردشیر، اردوان، نیریز و هانا کامکار و ... هر کدوم سازی رو می نواختن. کنسرت در دو قسمت فارسی و کردی اجرا شد که در قسمت فارسی قطعه "خانه ام ابری است" واقعا زیبا بود.
بعد از اجرای چند قطعه از قسمت کردی (قسمت دوم) برنامه، ملت کم کم سالنو ترک می کردن که واقعا اعصاب منو ریخته بود بهم.
نکته جالبی که دراین کنسرت مشهود بود ضرباهنگ کند قسمت کردی برنامه نسبت به سالهای گذشته بود که بعدا که علیرضا از پشنگ علت رو جویا شده بود گفته بود چون ما تو برنامه امسال از یک خواننده کرد عراقی استفاده کردیم مجبور شدیم که آهنگ هامون رو با توجه به ظرفیت خواننده تنظیم کنیم.
در آخر برنامه هم بنا به خواست مردم، آهنگ هوتورای هوتورای اجرا شد که سالن در چشم بهم زدنی تبدیل به دیسکو شد و دستمالهای کاغذی بدیدی که بر دستان افراد شروع به اهتزاز گرفتندی. طوری این آهنگ جالب بود که به آزادگان هر چی می گفتیم بیا بریم والا به ترافیک بر می خوریم قبول نمی کرد و می خواست تا آخر کنسرت باشه.



Objects are closer

اجسام از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکترند.
شاید خیلی نزدیکتر. دیشب بوق کش دار یک اتومبیل که از سمت چپ من سبقت می گرفت این جمله را برایم معنی کرد.

دوبله

بعد از اینکه به مناسبت عید سعید فطر با سه روز تعطیلی روبرو شدیم تا به کوری چشم دشمنان شاد باشیم(نقل از مضمون)، تلوزین اقدام به پخش تعداد معتنا بهی فیلم سینمایی نمود.من هم در کنار کانون گرم خانواده این توفیق نصیبم شد تا هر از گاهی از این خیل عظیم فیلم ها حظی ببرم.این بهانه ای شد تا از دوبله های بسیار موتمن سیما بهره مند گردم که سه نمونه از آنها (یکی در همین ایام و دو تا مربوط به گذشته های نه چندان دور) را خدمتتان عارض! می گردم.

   - دو نفر با هم وارد کافه ای در یکی از شهرهای اروپا شده و گارسون از آنها سفارش میگیرد.اولی گفت من قهوه می خورم و دومی هم یک آب پرتقال سفارش داد.وقتی گارسون برگشت دو تا آبجو کف کرده تو ماگ نیم لیتری واسشون آورد.

  - قرار بود تلوزیون فیلم Ghost Dog  (Jim Jarmusch)  رو پخش کند.تعریف این فیلم رو زیاد شنیده بودم ، نشستم و تا آ خرشو دیدم.در ابتدای فیلم یک سرقت از خانه رییس یک باند گانگستری انجام شد و تا آخر فیلم به خاطر این دزدی 20-30  نفری کشته شدند.فرداش که از تورج سوال کردم چرا به خاطر یه دزدی مسخره این همه آدم کشته شدند گفت حسابی سر کار بودی!در هنگام دزدی دختر آقای رییس هم منزل تشریف داشتند و دزدان هم بعد دزدی همان کاری را کردند که برادران آب منگل در فیلم قیصر انجام دادند.من هم پشت دستم رو داغ کردم که دیگه فیلمی رو از کانال های خودی نبینم(بگذریم که بعدا فیلم Mystic River رو دیدم و دقیقا همون بلا سرم اومد چون در این فیلم هم برادران آب منگل سری به دختر Sean Penn  زده بودند.).

  - با سعید رفته بودیم سروش.بعد از اینکه از دیدن فیلم های  MBC2 خسته شدیم زدیم کانال3.تو این فیلم پسر جوانی داشت مخ یه دختر خانم رو می زد و می گفت : تو دیگه نباید با اون "پدر" ظالمت زندگی کنی و باید با من فرار کنی.بعد از اینکه پدر دخترک رو دیدیم به یکی معجزات دوبله پی بردیم چون پدر آن دختر 24-25 ساله تقریبا هم سن و سال خود دختر بود!!