سردرد

سردرد! دردی که خیلی از ما گهگاهی دچارش می شیم. اما مهمترین چیز هنگامی که سردرد می گیرین اینه که راه حل برطرف کردنش رو بلد باشین.

سنبل الطیب٬ گل گاوزبون٬ پر سیاوشن٬ سیخ شاطره٬ اسفنزا٬ عرق رازیانه ٬تخم اشکبوس٬ ریشه جویده شده کاکتوس دریایی٬عصاره شیرین بیان ٬جو دو سر٬ اسطوخودوس ٬اقطی سیاه٬ شنبلیله٬ زنجبیل٬ مامیران کبیر٬ گیاه دم اسب٬ گز علفی و شاه پسند وحشی  داروهای گیاهی هستند که تو کشوی علیرضا برای انواع و اقسام مشکلات عروقی٬ سردرد٬ سوء هاضمه٬ رفع لاغری و چاقی٬ افزایش میل (منظور اشتهاست) و قدرت و سایر ناراحتی های جسمی و روحی میشه پیداشون کرد.

دیروز علیرضا وقتی فهمید من سرم درد می کنه٬ مقداری از گیاه سنبل الطیب رو به همراه یک لیوان آب جوش در قوریچه ای که برای همین امور در کشوی خودش داره ریخت و بعد از مدت ۵ دقیقه که معجون مورد نظر دم اومد داخل لیوان ریخت و بهم داد. بنده هم با اضافه نمودن ۳ حبه قند٬ محلول مورد نظر رو خوردم. جالب اینکه در چشم به هم زدنی سردردم خوب شد. علت این درمان سریع٬ به گفته این پزشک حاذق پایین اومدن فشار خون و درنتیجه ایجاد ریلکسیشن می باشد. (دستورالعمل فوق تحت قانون کپی رایت است)

برای اطلاعات تکمیلی در زمینه گیاهان دارویی با خود علیرضا تماس بگیرین.

خلاصه اینکه من که از گیاهان دارویی نتیجه گرفتم شما هم امتحان کنید.

کوتاه 1

اگر خدا بخواد از این به بعد پستهایی مینویسم با عنوان کوتاه.

- جیرجیرک به خرس گفت دوستت دارم خرس گفت الان وقت خواب زمستونی است بعدا صحبت میکنیم. خرس رفت خوابید ولی نمیدانست که عمر جیرجیرک فقط 3 روز است.

ماکارونی

...مهمان داشتم و داشتم فکر می کردم که شام چی درست کنم؟ ماکارونی راحت ترین و بهترین گزینه بود!!

روز بعد...

خواهرزاده ام تماس گرفت و مژده ماکارونی را برای ناهار میهمانان داد!

یک شب بعد...

ساعت ۱۰ دوستم تلفن کرد وگله که چرا خونه ما نمی آیی؟ما خیلی مشتاقیم که ببینیمت!!! بنده هم بدون رودربایستی گفتم خوب الان میام وتاکید کردم که شام خوردم (اصلا اهل تعارف نیستم) وقتی رسیدم خستگی از صورت خودش و خانمش می بارید و خانمش هم (با اعصاب خرد) داشت ماکارونی می پخت!!!!

نتیجه گیری فلسفی:ماکارونی به خودی خود غذای خوبی است!

  نتیجه گیری اخلاقی:در بند تعارفات نباشیم!

نتیجه گیری کلی: کلا گفتم که یه چیزی نوشته باشم تا دوستان گله کم کنند!!!

(با من صنما دل یک دله کن    گر سر ننهم آنگه گله کن

مجنون شده ام از بهر خدا       زان زلف خوشت یک سلسله کن)

دل پر

وارد اتاق شد. شروع کرد به راه رفتن. از اینور به اونور. داشتم سرگیجه می گرفتم. ازش خواهش کردم یه جا بشینه. دلش پر بود. شروع کرد به حرف زدن.

خسته ام اسیرم پای در بند زمینم زمینی ام آسمانم آرزوست پروازی تا اوج بلندی

و چند جمله ی دیگه شکایت از روزگار

بعد از مدتی سکوت گفت

بخدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش       تا که شستشویش دهم از لکه رنگ

بخدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخم چید

از حال و هوایی که داشت معلوم بود که عاشق شده. آره از دست رفته بود.

نو از نو

سلام

 میگن که سال نو شده امّا همیشه نباید به گفته ها اعتماد کرد واسه همون یک کم بیشتر نگاه کردم. صبح اول فروردین کوچیک و بزرگ دست کم یک لباس نو به تن داشتند و تعارف و احوالپرسی بود که تیکه پاره میشد. تو جاده که میرفتیم رنگ خاک با رنگ سبز کمرنگی پوشیده بود و چند جا هم درختها به شکوفه نشسته بودند. خب همینها کافی بود که بشه فهمید یه چیزی تغییر کرده و چیزی در حال پوست انداختن است یا به قولی نو شدن است

 امروز کوهها دیده می شوند غبارها هم در سال نو از این شهر رخت بر میبندند. سال نو را به زیباییهایش تبریک می گویم زیباییهایی که خالصانه و خاضعانه نصیب همه میشود.

 از بهار بیاموزیم