تبادل نظر

بخشی از مذاکرات بسیار جدی بین دو مهندس را در اینجا ببینید

جام رمضان

ماه رمضان  ویژگیهای خاص  خودش را دارد:

حلیم ،آش رشته،بوی  کالباس و الویه(کمیته بحران)،ربنا،زولوبیا، شب احیا، چشمای قرمزو پف آلود،سریالهای خنک،دیدن فک و فامیل به بهانه افطاری و "جام رمضان".

پس از قرعه کشی و قرار گرفتن تیم ما در گروه مرگ نوبت به انتخاب نفرات رسید. در ابتدا کادر فنی به علت بی انظباطی و عدم حضور مستمراینجانب در تمرینات ، ارزشهای اخلاقی را بر قابلیت های فردی مرجح دانسته و بنده را از تیم خط زدند. اما بار دیگر دست تقدیر دست مرا گرفت و اتوبوس جهانگردی اینبار از روی علی براتی(مدافع یارکوب و بازیکن فیکس) عبور کرد و او مجبور شد در بحبوحه بازیها برای مدت یک هفته به نوروز برود.بازیکن جایگزین براتی که تازه هم به جرگه متاهلین پیوسته بود در بازی تدارکاتی عملکرد ضعیفی داشت به نحویکه قادر به دویدن 20 متر هم نبود و اینگونه شد که افتخار پوشیدن پیراهن مدیریت نصیب من گردید.

ایندوره از مسابقات در سطح بسیار بالایی برگزار شد و تیمها با تمام قوا در اون شرکت کرده بودند به گونه ای که تمام بازیها یی که ما در آن بودیم حکم فینال زودرس را داشت و تیمها با انگیزه بسیار بالایی جلو ما ظاهر می شدند.بازی اول مقابل تیم اکتشاف (قهرمان دوره قبل) بود. در این بازی ما تیم  برتر بودیم ولی از آنجاییکه تیم ما را جادو کرده بودند 3-0  باختیم.تنها موقعیت ما شوت سرکش اینجانب بود که با فاصله میلی متری(حدود 7000میلی متر) از کنار در وازه به بیرون رفت.

بازی دوم با  R&D  بود. از این بازی بود که تیم ما مثل ایتالیا (مخصوصا در دفاع) بازی می کرد یعنی اول یکی دو گل دریافت می کرد وبعد با هزار بد بختی این گلها را جبران می شد. در نیمه اول 2 گل خوردیم ولی در دقایق پایانی بازی بود که طوفان حملات ما وزیدن گرفت و طی 5 دقیقه 3 گل زدیم.در این بازی تورج با یک گل،یک پاس گل، یک کارت زرد(کل کل با داور)و 2 تا ساق پا ستاره میدان بود.

بازی بعدی با امور کارکنان بود که بدون اطلاع نیم ساعت زود تر شروع شد.من تا رسیدم دیدم 2 تا گل خوردیم. دوباره طوفان شروع شد،شهرام توپ رو دزدید و یک پاس رو به جلو انداخت وتورج هم عین یک جوان 28 ساله به سمت توپ یورش برد(البته از اثرات Red Bull هم نباید غافل بود) و با دروازه بان تک به تک شد. من با توجه به سابقه  تورج انتظار یک شوت سهمگین را داشتم ولی او دروازه بان را هم دریبل کرد و پس از به ثمر رساندن گل به علت اندازه حرکت بالا(mv) و بریدن ترمز با یک ملق به کار خود پایان داد.2 دقیقه بعد باز شهرام توپ را دزدید وگل رو هم خودش زد و از طرفAFC به عنوان بازیکن برتر میدان شناخته شد.با این نتایج ما به دور بعد صعود کرده و حریف پژوهشگاه شدیم.

بازی با پژوهشگاه بسیار طوفانی آغاز شد بطوریکه در 5 دقیقه اول 3 گل خوردیم,  و در این لحظه بود که هر 4 بازیکن تیم می خواستند تعویض شوند. البته من وارد جزییات چگونه گل خوردن و مقصر آن نمی شوم چون در غیر اینصورت احتمال مامور خدمت شدن در آغاجاری زیاد خواهدبود.در نیمه دوم موتور گلزنی تیم روشن شد ولی پس از زدن یک گل دوباره خاموش شد . بازی 3-1 مساوی به پایان رسید  و پرونده ما تا سال دیگر بسته شد.

 

حاشیه:

-         علی براتی که به عنوان تماشاچی به سالن آمده بود جوری به من- که لباس و کفشی را که می بایست مال او باشد پوشیده بودم- نگاه می کرد گویی که ارث و میراث  آبا و اجدادیش را بالا کشیدم.

-         شهرام به جز مواقعی که بد بازی می کرد(ترشی زیاد خورده بود یا ساعت 8 شب تازه از خواب بیدار شده بود) عملکرد خوبی از خود به نمایش گذاشت.

-         ابراهیم به عنوان یک تماشاگر تیفوسی و وفادار در اکثر بازی ها حاضر بود که این حضور دلگرمی خاصی به بازیکنان هر دو تیم می بخشید.

 

 

 

آیا می دانید که:

دیو به معنی خدا در نزد هندواروپایی ها بوده است و می باشد؛ اما،در ایران هم زمان با آغاز دوره مزدسنی (دین پیامبر ایرانی،زرتشت،) رهبران مذهب نوین این خدایان باستان هندواروپایی را نشان شرک واهریمن تصویر کردند.با توجه به این که در هندوستان این تغییر دین پیش نیامد خدایان باستان همچونان محترم شمرده شده اند که بزرگ ترین این خدایان، ایندیرا می باشد.برخی ریشه نام مازندران را آمیخته‌ای از ماز به معنی بزرگ و نیز میانه ،ایندیرا و ان پسوند مکان حدس زده‌اند و در نتیجه مازیندیران را به معنی جایگاه دیو بزرگ ،ایندیرا، می دانند. گواه آن را هم این موضوع شاهنامه دانسته‌اند که در آن از مازندران به عنوان جایگاه دیو سفید نام برده است و نیز ایندیرا را کوهی دانسته است در میانه این سرزمین. بر پایه همین موضوع ملک الشعراءبهار بیت زیر را سروده است:

ای دیو سپید پای در بند            ای گنبد گیتی ای دماوند

دراین دنیای پراز بی عدالتی، زمان تنها سرمایه ای است که به مقدار برابر بین همه تقسیم شده و۲۴ ساعت یکی از ۲۴ ساعت دیگری بیشتر نیست!

متفرقه

یه دانشجوی دکترا از اندونزی اینجا هست که خیلی مسلمونه. این آقا یه پسر داره. وقتی اسم پسرشو بهم گفت شاخ درآوردم. اسم پسرش گذاشته علی ربانی هاشمی رفسنجانی. کلی حال کردم از اینکه ملت اینقدر با ایران حال می کنن.

دیشب با چند تا از بچه های ایرونی رفتیم یه رستوران ایرانی. صاحبش مثه اینکه یه ۲۰ سالی از ایرون اومده بیرون. یک جکای یخی می گفت که من همش یاد دوست خوبمون آقای ه. می افتادم. یه جکش این بود که اصفهانیه به بچش می گه همیشه سرپایین راه برو تا لباست کمتر چرک شه تا اینکه پول پودر و ماشین کمتر بشه.

ماه رمضون هم ماه رمضونای قدیم. یاد کمیته بحران بخیر.

انگلیسی تر از انگلیسی

همکارهای من دراینجا وقتی می خواهندانگلیسی صحبت کنند اسامی خاص را هم ترجمه می کنند.مثلا میشاییل(Michael) را مایکل می گویند. دقیقا مثل این است که شمااسمتان یحیی باشدوبگویید من جان(John) هستم !!!