سی محض اطلاع :کارناوال بی نظمی!

هر سال، اواسط ماه فوریه در شهرهای اطراف رود راین ( راین-لند) مراسمی به نام «کارناوال» برگزار می شود.ما هم امروز ازصدقه سر کارناوال تعطیل هستیم! کارناوال در شهرهای ماینس، کلن، آخن و دوسلدورف باشکوهتر و مفصلتر از جاهای دیگر است. در روز پنجشنبه ای که «روز پیرزنان» نام دارد کارناوال آغاز می شود. در این روز در ساعت یازده و یازده دقیقه زنها به ساختمان شهرداری شهرشان هجوم می آورند و با لباسهای مبدل و خنده دار این عمارت را تسخیر می کنند. از این لحظه به بعد زنها بر شهر حکومت می کنند. در «روز پیرزنان» هرگاه زنی کراوات مردی را قیچی کند، مرد خود را موظف می داند که با آن زن همبستر شود.پنجشنبه شب تا صبح روز جمعه در کافه ها همه به شادخواری و پایکوبی می پردازند. نیمه شبها از ساعت دو صبح به بعد پیش می آید که در گوشه و کنارهای خلوت، یا در کنج کافه ها مردی با زنی بخوابد. عمر اینگونه آشناییها تنها چند ساعت یا حداکثر یک روز است. کارناوالیستها جمعه و شنبه را به استراحت می گذرانند. روز یکشنبه مراسم کارناوال برای بچه ها برگزار می شود و فردای آن روز یا روز دوشنبه ای که به « دوشنبه گل سرخ» معروف است، ستونهایی از اتوموبیلهای آذین شده همراه با کارناوالیستها از خیابانهای اصلی شهر عبور می کنند و در طول راه میان مردمی که به تماشا ایستاده اند شکلات و شیرینی پخش می کنند. چهارشنبه هفته  کارناوال، روز عبادت و توبه است. در این روز که به «چهارشنبه خاکستر» شهرت دارد، مردم به کلیسا می روند و از خداوند به خاطر گناهانشان در هفته کارناوال طلب بخشش می کنند. کشیش در مراسم عشای ربانی، به نشانه پذیرش توبه روی پیشانی آنها صلیبی از خاکستر نقش می کند.

پیشینه کارناوال

پیدایش کارناوال به چهل روزی ربط دارد که مسیحیان روزه می گیرند. در این چهل روز آنها اجازه ندارند گوشت و لبنیات مصرف کنند. به این دلیل ساده که در قرون وسطی گوشت و لبنیات به سرعت فاسد می شد، اهالی راین-لند پیش از آغاز ماه روزه به شادخواری و حتی پرخوری می پرداختند. از دل این جشنها، مراسم کارناوال به شکل بالماسکه(زدن ماسک به صورت) و رقص و آبجوخوری در کافه ها بیرون آمد.

پیشینه کارناوال به شکل حاضر به سال 1823 برمی گردد. آن زمان انقلاب فرانسه تازه پیروز شده بود و فکر دموکراسی و برابری اجتماعی اروپا را فراگرفته بود. فرانسویها راین-لند یا شهرهای اطراف رود راین را اشغال کرده بودند و می ترسیدند که ستیزه جویان آلمانی در مراسم بالماسکه نقاب بزنند و بر ضد اشغالگران فرانسوی عملیات نظامی انجام دهند. برای همین آنها بالماسکه را ممنوع اعلام کردند. اما گروهی از اشرافزادگان آلمانی کمیته ای تشکیل دادند به نام کمیته کارناوال و زیر نظر اشغالگران در شهرها مراسمی به شکل حاضر برگزار کردند.

در این مراسم از همان آغاز انتقاد از اوضاع اجتماعی و سیاسی و مسخره کردن و دست انداختن حاکمان در دستور کار کمیته کارناوال قرار داشت. این رسم همچنان ادامه دارد، تا آن حد که هر سال از طریق مجسمه های مقوایی، نقاشی ها، پوسترها و پلاکاردهایی که در مراسم کارناوال به نمایش گذاشته می شود، می توان به مهمترین رویدادهای سال و به گرفتاریهای معیشتی و اجتماعی مردم پی برد.

...این پست رو سی محض اطلاع نوشتم!

 

فتوبلاگ

از این به بعد سعی خواهم کرد عکسهایی را به صورت باشرح یا بدون شرح قرار دهم. از بقیه دوستان هم میخواهم عکسهای جالبی که خودشان میگیرند را با فاصله زمانی مناسب در اینجا قرار بدهند.

   تهران                        کشو کمد یک مهندس

            تهران در یک روز پاک                                                       کشوی کمد یک مهندس

ایران ...

بعد 9 ماه کار فرهنگی کردن روی آلمانی ها!و تلاش برای نشان دادن تصویری متفاوت از چیزی که  بی بی سی و سی ان ان و ...ارایه می دهند دیشب یکی از همکارهایم پرسید:

در ایران سینما هم هست؟؟!!!!

 

ضد حال

(با لهجه شیرازی بخوانید)

حالا ما هوس نون لواش کرده بودیم... مغازه هم اون طرف مرز بود...

پاسپورت رو هم داده بودیم برا تمدید... پلیس هم مثل سگ ایستاده بود تو چک- پویینت(

بر وزن Power Point).

...حالا ما از یه میان بر رفتیم اما حیف... نون تموم شده بود!

 به قول روحی همیشه دیر رسیدیم!!!

پارادوکس

 به ایرانی بودنمان افتخار می کنیم وآن واحد(به لهجه آبادانی بخوانید)همه عیب ها را هم گردن همان ایرانی بودنمان می اندازیم...!!

تا مرد سخن نگفته باشد!

نزدیک خونه من یه آقای ایرانی یه دکه فست فود داره. ایشون مهارت خاصی تو زمینه فلکه باز کردن داره!چند بار هم بنده رو بی نصیب نگذاشته:

-یه روزکه  داشتم دونر (کباب ترکی) میخوردم  یه خانومی رو به من نشون داد و گفت: اینو می بینی چندتا مغازه داره و خیلی پولداره و ...

من پرسیدم اینجا هم می آد چیزی بخوره؟گفت :آدم حسابی که نمی آد دنر بخوره !دونر مال دانشجوها وآدم های بد بخت بیچاره س!!!!!!!

-یه روز هم تو اتوبوس دیدمش گفتم اگه وقت داری بیا بریم خونه چایی چیزی بخور.نه گذاشت نه برداشت گفت خوب شد گفتی خیلی دستشویی داشتم!!!

ایران

 

برای رزرو بلیت وارد آژانس مسافرتی شدم.آقایی خوش لباس و بسیار مودب مرا راهنمایی کرد.وقتی کارم تمام شد در مورد ایران ازم  پرسید و من هم گفتم که وضعیت الان تعریفی نداره!از جوابم خوشش نیومد و شروع کرد  از مناقب ایران گفتن:

ایران:

 ابرقدرت منطقه ...

تنها کشور دنیا که مقابل امریکا ایستاده!

خاری تو چشم امریکا

 تنها ملجا و پناهگاه مظلومهای دنیا !

 ام القرای اسلام ...

از اسلام  گفت  و به سنی ها تاخت و از وهابی ها بیزاری جست! می شد پشت اون قیافه به ظاهر متمدن موجی از شیعه گرایی افراطی رو دید!

پیش خودم گفتم خدا رو شکر اگه خیلی ها بد ایران رو می گن عوضش هستن کسایی که تعریف کنن!گیرم که پاکستانی باشن!...

تو همین فکرها بودم که مشتری بعدی اومد و من خلاص شدم!!!

 

 

پست زورکی

بیادش و بیاریش

 

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد

 

ماهها بود که لحظاتی از عمرم را با یادداشتهای صمیمانه دوستانم لذت می بردم. این بار سعادت و لطف عزیزان یار شد تا این کمترین نیز عضوی از اینان باشم. ولی نمی دانم تا چه در نظر آید و چه مقبول افتد؟ امید آن دارم چشم از معایب ادبی پوشیده دارید تا هر چه هست فقط درددلی دوستانه باشد.

می خواهم اولین پستم را در رابطه با سفری که اخیرا داشتم بنویسم. چند هفته ای بود که مدارک بدست از این ساختمان به آن ساختمان، از این اتاق به آن اتاق و از این منشی به آن منشی مراجعه می کردم تا بلکه در این باتلاق بوروکراسی اداریمان نفسی چند توانم کشید. بالاخره وقت رفتن فرا رسید و رسیدم به جائی که تصور آن چه دیدم را در ذهنم هرگز نداشتم.

هندوستان، بمبئی، سرزمین مذاهب، سرزمین قبایل، سرزمین سوخته ها و نیمه سوخته ها، سرزمین تضادها، سرزمین سکوت و سرزمین بوق ماشین ها.

فاصله بین فقر و غنا تار مویی بیش نبود. فقیرترین مردمان در کتار خیابانها و در کتار خانه های ثروتمندترین آنان به خوبی و نه به عدالت زندگی می کردند. ( به قول خودشان Temporary House ) همانجا لطایف زندگی را تفسیر می کردند: دوست داشتن، عشق ورزیدن، خوردن، آشامیدن، خوابیدن، حمام کردن، خندیدن، گریستن و ....... ولی هر چه بودند، آدمهای قانع و شاکری بودند.

تاکسی های عهد بوقشان چه به آرامی در کنار ماشین های آنچنانی می لولیدند.چپ و راست بوق می زدند، بدون استثنا عقب همه ماشین ها نوشته شده بود :Horn Ok Please    واقعا دیوانه کننده بود !

رنگ ها جلوه دیگری داشتند. چه رنگ گلها، چه رنگ میوه ها و چه رنگ ساری و پنجابی زنان. بر عکس ایران ما که چند رنگ بیشتر تعریف نشده است.

 

لطفا بقیه را در پستهای بعدی بخوانید.

آه ه ه ه ه ه ه  راحت شدم !