مهم مهم

یک اتفاق مهم. اتفاقی که مثل همون 12/12 و 3/3 که چند روز پیش بود هر 2325 سال یک بار اتّفاق می افتد .البته این اتّفاق فکر کنم کمی بیشتر هم طول بکشد : آقا سعید امروز میزشون رو مرتب کردن و در هنگام ریختن آشغالها روی میزهای مجاور و کلی به به و چه چه کردن و البته کلی هم غر غر کردن جملات قصاری هم در اهمیت نظم و ترتیب ایراد فرمودند. انشالا که این عمل خیر و خداپسندانه ایشان موجبات خیر و برکت در این واپسین روزهای سال بشود.
میدونید که کلا زمان میبره تا انسانها به بعضی چیزها پی بببرند. ما مخلص سعید آقا هم هستیم

چند چیز ساده

-اتاق خونه خالی شده برو بچ رفتن سواد آموزی
-چند چیز ساده:
خانمی میانسال ساعت را پرسید" یک تقاضای ساده " هدفون ها را برداشتم که صدایش را بشنوم. کنار من با کمی فاصله روی صندلی ایستگاه اتوبوس نشسته بود. گفتم ساعت یک ربع به 7 است دوباره گفت لطفا ساعت 7 که شد به من بگید چون باید تلفن بزنم گفتم :حتما "یک قول ساده". دوباره گوشی ها را تو گوشم گذاشتم "فکر اینکه هنوز 15 دقیقه دیگه مونده". 5 دقیقه بعد اتوبوس آمد "شلوغی و صف". به همین سادگی یادم رفت که به او بگم 10 دقیقه دیگه مونده" یک فراموشی ساده". و حالا "یک بی تفاوتی امّا نه ساده".

4 نفر هستیم(نه پس پنج نفرین)و قرار است که این 4 نفر هم بنویسیم . این 4 نفر هر روز همدیگر را میبینند هر روز با هم ناهار میخورند با هم و به هم میخندند و..
من ابراهیم همراه با سعید علی و علیرضا پستهایی اینجا خواهیم نوشت که هر کدام مستقل و بیان کننده نظرات همان نویسنده است.
بگذریم تبریک میگم سعید جان حالا که ماموریتت کنسل شد بستنیش یادت نره

سلام

سلام بعد از چند بار عوض کردن سرویس وبلاگ بلاخره آمدیم
تا بعد...