چند چیز ساده

-اتاق خونه خالی شده برو بچ رفتن سواد آموزی
-چند چیز ساده:
خانمی میانسال ساعت را پرسید" یک تقاضای ساده " هدفون ها را برداشتم که صدایش را بشنوم. کنار من با کمی فاصله روی صندلی ایستگاه اتوبوس نشسته بود. گفتم ساعت یک ربع به 7 است دوباره گفت لطفا ساعت 7 که شد به من بگید چون باید تلفن بزنم گفتم :حتما "یک قول ساده". دوباره گوشی ها را تو گوشم گذاشتم "فکر اینکه هنوز 15 دقیقه دیگه مونده". 5 دقیقه بعد اتوبوس آمد "شلوغی و صف". به همین سادگی یادم رفت که به او بگم 10 دقیقه دیگه مونده" یک فراموشی ساده". و حالا "یک بی تفاوتی امّا نه ساده".
نظرات 7 + ارسال نظر
محمد ابراهیم دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:16 ق.ظ

به نظر من و هادی خیلی یخ بود.
وای تورج چه میکشه اونجا!

someone دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:40 ق.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

نتایج کامل اسکار را همراه با عکس می تونی در وبلاگم ببینی . موفق باشی دوست عزیز

کامیرا دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:59 ق.ظ http://www.bandarabbascity.com

متنهای جالبی می نویسید. موفق باشید.

یعقوب دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:20 ق.ظ

خودت فهمیدی چی نوشتی

روحی سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:13 ق.ظ http://bidad.persianblog.com

من هم اینجا برات می نویسم...یه انفاق ساده...خوب می نویسی...تعارف ساده...مواظب خودت باش...توصیه ساده. اگه دقت کنی زندگی هم ساده اس...یه فلسفه ساده

تورج سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:34 ب.ظ

الهی شکر یک نفر فهمید من اینجا از دست این جماعت لوبیا چشم بلبلی چی می کشم!!. ممنون محمد جان.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 01:29 ب.ظ

لطفا از این به بعد به سخنان خانمها اهمیت بیشتری بدهید والا سرت بی کلاه می مونه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد