گرم است. خورشید، باران عطش بر سر شهر می بارد تا از عرق خیست کند. در بعدازظهر گرم، بویِ گندِ عرقِ شرم از آنچه دور میدان میبینی که چیزی جز تحقیر نیست، بلند میشود تا بویش چشمانت را از اشک خیس کند.
ابراهیم
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 ساعت 03:51 ب.ظ
سرد است. برف و باران یخ و سرما را بر شتابی فزاینده بر سرت می ریزند تا بلکه نه از عرق که از لطافت ابر خیس شوی. در عصر غم انگیز و خاکستری امروز بوی کفش مرد موتوری که از شدت باران داخل کفشهایش می گریستند و چیزی جز عطش پا برای خارج شدن از آن محیط مسموم را نمی پذیرفت بلند شد تا بلکه به اعجاز چکمه پی ببری
تورج
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 ساعت 04:29 ب.ظ
سرد است. برف و باران یخ و سرما را بر شتابی فزاینده بر سرت می ریزند تا بلکه نه از عرق که از لطافت ابر خیس شوی. در عصر غم انگیز و خاکستری امروز بوی کفش مرد موتوری که از شدت باران داخل کفشهایش می گریستند و چیزی جز عطش پا برای خارج شدن از آن محیط مسموم را نمی پذیرفت بلند شد تا بلکه به اعجاز چکمه پی ببری
به جای این تراوشها لطفا اون گزارشتو تکمیل کن.
سلام سر بزن به من من آپ شدم