ماه و روزش دقیق یادم نیست٬اما خوب خاطرم هست که تیشه و کامپس(compass) را دادند دستمان و رهایمان کردند به امان خدا!بایدسه نفری سنگ های واقع شده در وسک٬ازدهات جنوب فرانسه٬ را پیدا می کردیم و برای هر کدام شجره نامه می نوشتیم. آخرشما قضاوت کنید آیا می شود اسم این داستانسرایی ها را گذاشت علم زمین شناسی!!!سخت گذشت آن سه هفته سفربه اعماق زمین! با کمی تخفیف چیزی بود در مایه های دوره ی دافوس که روزهارا با یک ساندویچ و یک لیتر آب وگاهی با تمشک های وحشی به سرمی بردیم و شب ها هم سررا بعدازخوردن سالادی که سسش بوی جوراب می دادبه بالین می نهادیم.از نقطه گذاری هایمان برروی نقشه همین را بنویسم و بس که فضولات چارپایان شده بود نشانه ی محل مثلا فلان سنگ ِ بهمان سازند(formation) ٬وخب کاری که این گونه انجام شده باشد نتیجه اش معلوم است: آخرسرگزارشمان را دادیم به یک زمین شناس خبره که در عمر شریفش آنجا را نه دیده بودونه اسمش را شنیده٬لاجرم با گفته های ماو تخیلات خودش گزارشی نوشت که شدیم نمره ی آخر!!!
قسمتی از کتاب "از بن تا بُن"
midni bazi vahgtaha khube adam be hichi velesh kon
یادش بخیر که با چه چیزایی teritory مشخص می کردی. چه کمبود امکاناتی بود حتی دریغ از یه آفتاب ه. چه چکش ها که نزدیم تا رمکو خوشش بیاد. صبح بهمون می گفتن برین به امون خدا، تو دامنه کوه شب میایم دنبالتون بدبختا شب که می شد باید تا قله کوه می اومدن تا ما رو پیدا کنن. از سرازیرها با متودی که علی یادمون داده بود می اومدیم پایین. عجب متودی بود. من بعدها به یکی دیگه هم توصیه کردم که از همون روش استفاده کنه. چاقوی قمکو هم کوفتش بشه!!!