کریسمس مبارک!

سال-صفری هستی٬ توی یه جایی که قدیمی ها بهش میگن شهر فرنگ!رنگ هاش اونقدرفریبنده هست که ذهنت را ببره هزارسوو فکر کردن بشه مثه غذا خوردن!جخ اینقدر حرف تکراری می شنوی ازشون و سوال های عجیب غریب می پرسن ازت که میمونی تو کار خدا با این حافظه تاریخی اعطا کردنش!تازه اینا با این ذهناشون الان کجان و ما با اون پیشینیه ومابقی حرفهای تکراری همیشگی...بایس ببخشین منو کمی حاشیه رفتم٬الغرض خواسم بگم که سال اولی که هستی وتوی این حوالی بهت میگن کریسمس مبارک! سال نو مبارک! پیش خودت میگی کدوم کریسمس؟ کدوم سال نو؟اینادیگه کی هستن ؟من کیم؟ اینجا کجاس؟!... سال بعد به حکم همرنگ جماعت شدن٬ باهاشون میری بازار٬ خیابون ها راگز میکنی باهاشون٬ غذا میخوری باهاشون٬حتی مثه اونا که هدیه میخرن کادو میخری برا خودت!سال بعدترش هم احتمالا صبح پاپانوئل یه چیزی گذاشته زیردرخت و لابدتوهم بغل یکی داری دندون قروچه می کنی و شده ای عینیت یه سوسول غربزده!وای بر من ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد