شورانگیز

 

پنجشنبه گذشته مجالی یافتم تا در برنامه کنسرت استاد حسین علیزاده، مجید خلج و گروه هم آوایان به همراه یکی از دوستان اهل دل و دست به ساز حضور یابم و لحظاتی چند از تاریخ زندگیم را با بودن در محفل دلربایی آنان رقم بزنم. با مقدمات اولیه کنسرت کاری ندارم که همانند همه کنسرت های گذشته، گذشتگان(آقاعلیرضا و ابراهیم آقا) به تفصیل گفته اند و نوشته اند.

در فضایی که پر بود از مردم دوستدار و منتظر، نگاره گر چهره هایی بودم که بعضا متفکرانه و ژرف می نگریستند، گویی برنامه چند لحظه بعد را در ذهن موسیقیایی خود رهبری می کنند؛ بعضا در جمع های چند نفری می گفتند و می خندیدند، مبرهن بود که آمده بودند تا تفریح آخر هفته اشان را از آنجا شروع کنند؛ بعضا بروشور کنسرت و برنامه هایی که قرار بود اجرا شود را زیر و رو می کردند، گویی دنبال گم شده ای از خاطرات خود در برنامه های آشنای قدیمی بودند تا مگر فرصتی باشد بلکه تکرارشان کنند؛ و بعضا .....  .

من خود نیز در حال و هوایی مرکب از احوالات ذکر شده بالا می چرخیدم که ناگهان سر و صدایی بلند شد؛ آری آری، نماد یک اتفاق نیک ظاهر شد، حال ِ گذشته ای تلخ و گذشته تری شیرین نمایان شد، مظهر اتحاد دو پادشه ملک موسیقی آشکار شد. آری استاد شجریان بود که با استاد مشکاتیان به جمع حاضرین پیوستند و با تشویق بی حد حاضران استقبال شدند. ناگفته نماند که بزرگان اهل قلم و موسیقی اکثرا حضور داشتند: سایه، شفیعی کدکنی، گنجه ای، همایون، نوربخش و شاید روزی هم رایان و نیز اینجانب !

بالاخره با حضور علیزاده و خلج بخش نخستین برنامه شروع شد. زخمه بر ساز نواخته شد. تار زبان به سخن گشود و احوال دل علیزاده را چه با لحن خوشی بیان نمود. از گذشته می گفت، از حال فریاد می زد و از آینده نوید می داد.علیزاده خود به تنهایی یک کنسرت بود ولی کافی بود لحظه ای چشمانت را متوجه خلج کنی، چنان مجذوب هنرنمایی و قدرت ریتمیک دستان آهنگین او می شدی که گویی آوای کوبشی اوست که فقط جولان می دهد. همایون را می دیدم که چه به دقت گوش فرا می داد و نکته ها می گرفت. علیزاده نت به نت، گوشه به گوشه و دستگاه به دستگاه چرخید و چرخید تا آن که بگوید:

       

             در نظر بازی ما بیخبران حیرانند                    من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

 

و الحق همه دانستند که او نیز پادشهی از خوبان موسیقی ایران زمین است.

پس از استراحتی کوتاه بخش دوم برنامه با اجرای گروه هم آوایان در قالب دوازده قطعه تصنیف که همه از ساخته های خود علیزاده بود و اشعار از مولانا، حافظ، سایه، شفیعی کدکنی، مرحوم فریدون مشیری؛ که یکی پس از دیگری با هنرمندی تمام و رهبری هر کدام از سازها و با رخصت شورانگیز به اجرا درآمدند. گروه متشکل از چهار نفر آواز خوان که دو نفر از آنها خانم بودند و هشت نفر نوازنده. شورانگیز(ساز جدیدی تو مایه های سه تار که علیزاده خود ابداع کرده بود و با آن می نواخت)، رباب، عود، دمام، کوزه، غژک، زنگ سرانگشتی، بم تار، سه تار، کمانچه، تنبک و دف سازهایی بودند که در این خوان موسیقی نهاده شده بودند که بعضا حتی اسمشان را هم تازه می شنیدم.

حالا دیگر ساعت 23:30 شده بود که همه به پاس تقدیر از اجرای هنرمندانه این گروه بپا خواستند و کف زدند ولی انگار نمی خواستند بدون یادگاری تالار را ترک کنند که اینگونه نیز شد و چه یادگاری بهتر از دل شدگان که برای همیشه به یادگار بماند:

 

           ما دل شدگان خسرو و شیرین پناهیم                 ما کشته آن مه رخ خورشید کلاهیم

                                         ما از دو جهان غیر تو عشق هیچ نخواهیم

نظرات 2 + ارسال نظر
نهال یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:17 ب.ظ http://FAZMETR.BLOGSKY.COM

سلام
خوبی؟؟
اتفاقا من هم برای بار اول به کنسرتی مشرف شدم از قضا کنسرت گروه شمس بود .... از جوگیری بعد از آن شب نوشتم ...خیلی لذت بخش بود ..... من تقریبا هیچی از موسیقی سنتی سر درنمیارم اما اون شب خیلی خوب و لذت بخش بود ...خیلی دوست دارم اون پست رو بخونی و نظرتو بگی ....برای بار اول خیلی تجربه ی دل انگیزی بود ..
از پستهایی که نوشتی نشون میده که که از موسیقی سنتی سر در میاری! و براتون چیزه لذت بخشی هستش ...خیلی دوست دارم که من هم حداقل کمی و اندکی بهره مند بشم ....
موف ق باشی!

علیرضا دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:12 ق.ظ

حیف شد که این هم از کف برفت،راستی به مشکاتیان گفتی که من رفته بودم یزد یا نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد