آرایشگاهی در آلمان

روزی یک گلفروش در آلمان به یک آرایشگاه رفت.بعد از اصلاح خواست که مزد آرایشگر را بپردازد. آرایشگر گفت که من پول قبول نمی کنم.  این را به عنوان یک وظیفه اجتماعی انجام دادم.گلفروش خوشحال شد٬ از او تشکر کرد و رفت.فردای آن روز که آرایشگر به آرایشگاه آمد با یک کارت تبریک و چندین شاخه رز مواجه شد.

یک روز دیگر یک پلیس به آرایشگاه رفت و مثل گلفروش بعد از  اصلاح خواست که مزد آرایشگر را بپردازد. آرایشگر گفت که من پول قبول نمی کنم.این را به عنوان یک وظیفه اجتماعی انجام دادم.پلیس خوشحال شد٬ از او تشکر کرد و رفت. فردای آن روز که آرایشگر به آرایشگاه آمد بایک کارت تبریک و چندین اسکناس مواجه شد.

 چند روز بعد یک ایرانی به آرایشگاه رفت و مثل گلفروش و پلیس بعد از اصلاح خواست که مزد آرایشگر را بپردازد. آرایشگر گفت که من پول قبول نمی کنم.این را به عنوان یک وظیفه اجتماعی انجام دادم.ایرانی خوشحال شد و رفت .فکر می کنید فردای آن روز چه اتفاقی افتاد؟

کمی فکر کنید...

بیشتر...

به روش ایرانی فکر کنید...

...

 چندین ایرانی با ب.ام.و منتظرکوتاه کردن مجانی مو بودند!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
علی پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:27 ب.ظ http://www.khoroush.persianblog.com/

آقا آدرس این آرایشگاه رو برای ما میفرستی! (البته پیش خودمون بمونه). اگه تونستی بریز رو سی دی!

Great Siyavash جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:20 ق.ظ

To az filme 300 ham badtari! Bala nagiri!

علیرضا شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:31 ق.ظ

علی جان! یادت میاد فردای اون روزی که برای اولین بار یک وظیفه اجتماعی رو روی کله مهدی زیدونی انجام دادی با چی مواجه شدی.البته من از آن وظیفه اجتماعی که برای خود من انجام دادی نام نمی برم که برای چهار ماه اثراتش ماندگاریش زیاد بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد