پیروزی

غرور یک ملت بر بازوان یک مرد. حالمان به هم می خورد از لوث شدن موضوع از اینکه از این بازار هر کس متاع خویش می برد و بر طبل خود می کوبد. آنچنان به عرش می برمیش که دستمان هم دیگر به او نرسد. زیر لب غر غر میکنیم از این همه فریب. امّا خودمان را فریب ندهیم اصل را فدای فرع نکنیم. خودش را ببینیم. اعتقادش را ببینیم. خلوصش را ببینیم. آن را مال خود کنیم تا آن وقت مستی پیروزی یک هموطن را مزمزه کنیم. آنان کار خود می کنند ما نیز حظ خود بریم.

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 22 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:37 ق.ظ

خداییش اون هیکل رو کی می تونه رو از جا تکونش بده که حالا بخوایم به عرش ببریم.

شهرام چهارشنبه 22 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:40 ق.ظ

یا ابوالفضل، یا ابوالفضل....(ya abalfazl)
حرفی که میزد حرف خودش نبود، فقط یا ابوالفضل مال خودش بود و لحظاتی که زیر وزنه های سرد بود. او هم مثل همه مردمان نیکمان فقط یک قربانی است. قربانی افکارمان، قربانی خواسته هامان، قربانی انتخابمان و ......
ولی خداییش مست غرور بودم اون شب !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد