فرصت

خیلی وقت پیش یک فیلم کوتاه دیدم. داستان شخصی که خیلی دوست داشت حرفهایش را همه در یک برنامه پر بیننده تلویزیونی بشنوند. یک روز این اتفاق برایش افتاد و به او 10 دقیقه وقت دادند که حرف بزند امّا او تمام این مدت را در بهت و حرف زدن بی سر و ته گذراند.
اندکی از ما میدانیم که چه باید بگوییم و قدر فرصتها را می دانیم. زندگی در لحظه ها و فرصتهایی مثل همان 10 دقیقه و شاید کمتر رقم میخورد.

کوتاه 4:
بیراهه رفته بودم آن شب. دستم را گرفته بود و می کشید. زین بعد همه عمرم را بیراهه خواهم رفت.
نظرات 1 + ارسال نظر
تورج یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 03:43 ب.ظ

بیراهه رفتنات که تموم شد پاشو بیا سر کار که خیلی کار داریم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد