گرم

 گرم است. خورشید، باران عطش بر سر شهر می بارد تا از عرق خیست کند. در بعدازظهر گرم، بویِ گندِ عرقِ شرم از آنچه دور میدان میبینی که چیزی جز تحقیر نیست، بلند میشود تا بویش چشمانت را از اشک خیس کند.