تعطیلات عید را چگونه گذراندید

بسی خرسندم که اولین مطلب سال جدید را می نویسم آن هم در فاصله چند قدمی ( ۱۰۰۰۰ قدم) از آبهای گاهی نیلگون خلیج همیشه فارس. 

تعطیلات عید را چگونه گذراندید؟ از آخرین باری که در این مورد انشا نوشتم خیلی میگذرد. حالا به یاد اون نوشته ها:

 

                                      تعطیلات عید را چگونه گذراندید

 

 کنار پنجره نشسته بودم و سیگار میکشیدم. موتورسیکلتی آنچنان با اگزوز پاره چَه چَه کنان از زیر پنجره گذشت که بوق ممتد چند اتوموبیل دیگر هم نتوانست صدایش را خفه کند، امّا رشته افکار مرا پاره کرد و یادم آمد که باید انشایی در مورد تعطیلات عید را چگونه گذراندید بنویسم.

 روز اول عید خیلی خوب بود چون نه نصفه شب بود نه سر صبح. سال از تلویزیون تحویل مردم شد و مردم هم همون لحظه آوردنش گذاشتنش سر سفره. روزهای اول عید خاله بازی بود اول ما رفتیم خونه خاله با اون یکی خاله بعد با این یکی خاله فرداش رفتیم خونه اون یکی خاله. پسفرداش هم آمدند خونه ما. توی ایام عید مردم خیلی  زود زود دلشون واسه هم تنگ میشه. شاید هم ذخیره میکنند تا ۲ ماه دیگه که همو می بینند دلشون تنگ نشه.

 ما در این ایام به مسافرت هم رفتیم. میگن مسافرت واسه آرامش روحی و رفع خستگی خیلی خوبه. چون دریا و طبیعت خیلی بهتر بود ما تصمیم گرفیم که به شمال برویم. ساعت ۷ صبح یک روز دل انگیز بهاری، آسمان آبی تهران و هوای ملس صبحگاهی را به قصد سفر ترک کردیم. ساعت 5 بعد از ظهر با حالت نیمه روانی و تشنج حاصل از ماندن در ترافیک در زیر آفتاب داغ، وارد خطه سرسبز شمال شدیم. شمال، مردم مهربانی دارد چون همه ما را به خانه هایشان دعوت میکردند اما ما شب را در یک پارک پر درخت شبیه پارک ملت با کلی آدم خوشحال که اطرافمان بود به صبح رساندیم. فردا ظهر برای اینکه خیلی به ما خوش بگذرد ناهار را در یک رستوران کنار دریا خوردیم. امّا چون نان خوش از گلوی ما عادت به پایین رفتن ندارد و اگر رفت عادت به ماندن ندارد لذا همگی آن خوراکیهای خوشمزه از دو مسیر بالا و پایین عزم خروج گذاشتند و ما آن شب را روی تخت سفید و در محیطی آرام با بوی سر مست کننده الکل گذراندیم.

 فردا صبح ، همه پولهایمان را به یک خانوم که پشت یک شیشه بزرگ نشسته بود عیدی دادیم و با سرعت به سمت تهران آمدیم و در نیمه شب دل انگیز بهاری من روی تختم خوابیدم و خدا را شکر کردم که این مسافرت آرامش زیادی به من داد تا امشب راحت بخوابم.

بقیه روزها را تا ۱۳ در خانه ماندیم و به همه فامیل هم گفتیم که در شمال به ما خیلی خوش میگذرد. تلویزیون برنامه های مفیدی داشت که مجانی آدم را به همه شهرها میبرد و کلی معلوماتمان را درباره طبیعت و آثار تاریخی زیاد کرد. کلی هم سریال و فیلم سینمایی دیدیم که خیلی آرامش بخش بود. روز ۱۳ چون خوشی زیر دلمان زده بود به پارک رفتیم. هوا بس مفرح بود و چون هوا خواست که لطافت بیشتری کسب کند باران بارید و ما در یک مسابقه دو همگانی تا خودروهایمان با بقیه مردم توی پارک شرکت کردیم. مابقی تعطیلات را هم در میان ماشینهای دیگر که همه وسط بزرگراه پارک شده بودند گذراندیم.

از این تعطیلات نتیجه میگیریم که آرامش خیلی خوب است و انسان نباید بیخودی آن را فقط چون تعطیل است ضایع کند. پارک و درخت و پشه همه جا پیدا میشود، امّا در تعطیلات سال نو باید برای این اقلام جای خاصی رفت. تلویزیون خیلی مفید است چون همه جا را به ما نشان داد و پای هر فیلم سینمایی هم کلی آجیل خوردیم.

این بود انشای من خوش بود معلم من.