عید

اون قدیما نزدیک عید که می شد از هر جایی که رد می شدم بوی عید رو با تمام زیباییهاش حس می کردم. تنگ های ماهی قرمز، جنب و جوش مردم واسه خرید عید، سبز شدن دوباره زمین همه و همه حس خیلی خوبی بهم می داد. تعطیلی مدرسه ها و حساب اینکه یه مدت طولانی لازم نیست بریم مدرسه بیشتر خوشحالم می کرد هر چند همیشه چند روز از این تعطیلیها اختصاص پیدا می کرد به کمک به مامان واسه تمییزکاری کلی خونه. بعضی از سالها کل فامیل دور هم جمع می شدن واسه درست کردن شیرینی عید. من تو اون عوالم بچگی خیلی از این کار خوشم می اومد و یه گوشه می نشستم و نگاه می کردم که چه جوری شیرینی درست می کنن. چه دوران خوبی بود: لحظات نزدیک سال تحویل، در کنار خونواده بودن ، دعا و نیایشها و چیزهایی که از خدا می خواستم،. بعد سال تحویل می رفتیم خونه مادربزرگ ها. خدا رحمت کنه مادربزرگ مادریم رو. یه اسکناس کوچیک بهمون می داد می گفت ته کیسه هست، سعی کنین آخراز همه خرجش کنین. دیگه اون زیبایی به اون شکل وجود ندارن. هر چی که بزرگتر شدم کمتر به نوروز توجه کردم و جاش چیزای بیخود جایگزین شد.

یه نوروز دیگه هم داره می آد. خوش به حال اونایی که هنوزم می تونن اون قدیما رو زنده نگه دارن.

 فرا رسیدن سال جدید رو به همه تبریک می گم  و از صمیم قلب واسه همه آرزوی سلامتی می کنم. اگه کسی از من دلخوری چیزی داره ایشالا که تا آخر سال باشه و به بزرگواری خودش ببخشه. http://www.esnips.com/doc/9bbad52b-983f-43dd-bf7b-d6a25f9ab0d1/farhad

آهنگ بوی عید از فرهاد رو هم به عنوان عیدی از طرف من گوش کنین.

نظرات 7 + ارسال نظر
علی سه‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:34 ب.ظ

سلام!یه جوری نوشتی که هرکس نشناسدت فکرمی کنه رفتی کره مریخ ودسترسی به هیح بنی بشر اونهم ایرونیش نداری ودلت تنگه تنگه! یادمه قدیما به خودت نمره می دادی!هنوز هم این کارو می کنی؟! در هرصورت یک جمله کلیشه ای بگم وتمام: من هم متقابلا به تو تبریک عرض می نمایم و ان شااله که خدا همه غریب های وطن را لباس قربت بپوشونه !!!ضمنا وبلاگ خوبی داری حاضری برا تبادل لینک؟!اگه آره- با هاشم تماس بگیر!!!

ابراهیم پنج‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:56 ب.ظ http://4pe.blogsky.com

بوی عید واسه دوران کودکی بود دنیایی که توش پر از بهانه برای شادی و بازی و پر از چیزهای جدید برای دیدن بود. هر نوروز دلمان با عیدی و لباسهای نو خوش بود. شاید امسال دلمان نو شود.
جمله کلیشه ای رو هم علی گفت دیگه

علیرضا چهارشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:24 ق.ظ

سعید جان حالا بحث بخشیدن و حلالیت پیش اومد من لازم دیدم یه دلخوری که ازت داشتم و مدت ها هم بود روی دلم سنگینی می کرد رو بهت بگم.اون دفعه که من و تو و آزادگان آژانس گرفته بودیم تو چرا رفتی صندلی جلو نشستی و احترام بزرگ تر ها رو نگه نداشتی؟حالا چون در غربت هستی و مدت زیادی هم از اون موضوع گذشته من می بخشم ولی در مورد سوالاتی که در در ذهن آزادگان ایجاد شد کاری نمی تونم بکنم.

الهه چهارشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 05:42 ب.ظ http://khoroush.prsianblog.ir

سلام. سال نو مبارک. امسال اولین عیدی نیست که تنها هستید ولی به نظر میاد بیشتر دلتون تنگ شده.
ما هم با وجودی که از ایران مهمون داشتیمُ باز هم کمتر بوی بهار و سال نو رو احساس کردیم. مخصوصا که اینجا برف هم اومد.

میترا چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:54 ب.ظ

دروغ چرا

امسال مثل هیچ سالی نیست

امسال اسفندش واسه من از جنس اسفند هیچکدوم از سالهای پیش نیست

امسال انگار یه چیزی شکسته ، یه چیزی مرده

حال و هوای این شهر حال و هوای عید نیست

البته حتما این اتفاق یه دفعه نیفتاده، حتما سال به سال اسفند رمقـشو از دست داده ولی من تو خواب خرگوشی بودمو امسال فهمیدم که دیگه اسفند اون اسفند سابق نیست

حتی قالی هایی هم که مردم شستن و از دیوارها و بالکن های خونشون آویزون کردن تا خشک بشه، اینقدر کهنه و زوار در رفته شده که چهره ی این شهر خاکستری رو زشت تر می کنه

همه چی عوض شده

همه چی مصنوعی شده

الکی شده

ترافیک، ترافیک، ترافیک

همه خسته و عصبی...انگار نه انگار که ده روز دیگه عیده

وول وول خوردن آدمها توی اطلس پود و آجیل تواضع و شیرینی سرای بانو دلمو بهم میزنه

مغازه ها پر از لباس های قلابی.......

-------------------------------------------

بوی عیدی ، بوی توپ ، بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو
بوی یاس جانماز ترمه مادر بزرگ
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم


شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخورده لای کتاب
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم

فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه
شوق یک خیز بلند
از روی بوته های نور
بند کفش جفت شده تو گنجه ها
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم


عشق یک ستاره با ساختن دو لک
ترس ناتمام گذاشتن جریمه های عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشکه لای کتاب
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم


بوی باغچه ، بوی حوض
عطر خوب نذری
شب جمعه بی فانوس توی کوچه گم شدن
توی جوب لاجوردی هوس یه آب تنی
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم


فرهاد


محمد دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:45 ب.ظ http://www.ottelo.blogsky.com

سلام . جالب بود . به کلبه ی ما هم سر بزنید . موفق باشید .

مرتضی چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:30 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد